آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

من و گل پسرم در روزهای آخر

                                              باورش سخته. باور اینکه یکی توی دل آدم باشد و هی بزرگ شود فکرش را بکن  ،هر ماه بزرگتر شدی ومن عاشق این بزرگ شدنها.  هر وقت میدیدم لباسم تنگ شده ذوق میکردم که تو بزرگتر شده ای بعد وقتی که ضربه میزدی مثل  اینکه دری را بکوبی و بگویی باز کن دیگر  و من هر بار در دلم میگفتم صبر کن ،هر کاری به وقتش. ...
20 تير 1392

یک قدم مانده به دنیا

گل پسرم امشب آخرین شبیه که تو را درون خودم میتونم حس کنم و این را هم میدونم دلم واسه این روزهای قشنگ که گذشت تنگ میشه عزیزم فردا بزرگترین روز زندگی منه چون تو به این دنیا قدم میزاری                                                                            ...
20 تير 1392

تپل مپل سه ماهگی ات مبارک

  نفسم امروز سه ماهگی را تمام و وارد چهار ماهگی شدی کم کم داری بزرگ میشی ومن این بزرگ شدنت را احساس میکنم اما هنوز تکون نمیخوری و منم سعی میکنم تا اونجایی که میتونم باهات حرف بزنم الهی مامان قربونت بره که اینقدر خودت را تو دلم جا کردی و برام عزیز شدی کی میشه تکون بخوری و به هر اتفاقی واکنش نشون بدی .       ١٣٩٢/١٠/٢٤   &A&L ...
15 تير 1392

تپل مپل شش ماهگی ات مبارک

تپل من عزیز من شش ماه است که در وجودم زندگی میکند و امروز قدم به هفت ماهگی گذاشته و در این سال جدید یه پسر کوچولوی شیطون ونازنازی همراه دارم وهر روز را با هم شروع میکنیم. عزیز من هر روز صبح با لگدهاش من را از خواب بیدار میکنه و باعث شروع یه روز خوب میشه.       ١٣٩٢/١/٢٤ &A&L   ...
15 تير 1392

تپل مپل پنج ماهگی ات مبارک

عزیزمامان  امروز پنج ماهگی را تمام و وارد ماه ششم شده است در این ماه یه کم بزرگتر از قبل و کمی شیرین تر شده در این ماه قند عسلم تکون خورد و خودش را محکم تو دل مامانی جا کرده و هر روزی که تکون نخوره مامانی را نگران میکنه تا اونجایی که بتونم و یادم باشه هنگام تکون خوردنت سوره والعصر را میخونم تا صبور و شکیبا به دنیا بیایی.     ١٣٩١/١٢/٢٤ &A&L ...
15 تير 1392

هورا هورا دیگه دارم میام *****

                                                                                  چند ماه است مدام فکر میکنیم به آمدنت ،به ما که چند سال  گذشته تو عزیزترین مسافری هستی که به خانه ما آمده ای. داریم غش میکنیم از خوشحالی دیدنت. فکرش را بکن تو هم یکی هستی مثل خود ما،یکی از جنس ما،یکی که بخشی از وجود ماست ،اصلا یکی که همه چیز و زندگی ماست.عزیزم تو با آمدنت به خانواده ما معن...
15 تير 1392

آخرین دیدار به یاد ماندنی

گل پسری    امروز مامان نوبت دکتر داشت طبق معمول همیشه بابایی ظهر از سر  کار اومد و رفتیم دکتر اول رفتیم سونوگرافی که خانم دکتر از قبل نوشته بود را انجام دادیم اما این دفعه صورت و بدنت به خوبی پیدا نبود ولی وزنت خوب شده بود . خلاصه بعد از انجام سونو رفتیم پیش خانم دکتر وقتی سونو را دید و صدای قلبت را گوش کرد گفت که ده روز دیگه باید بری بیمارستان صدوقی بستری بشی واسه زایمان وقتی این خبر را به بابایی دادم وای نمیدونی چقدر خوشحال شد ،و از امروز شمارش معکوس شروع شده تا روز پنجشنبه روز دوم ماه رمضون بشه و بریم گل پسرمون را بیاریم.   1392/4/10 &A&L ...
15 تير 1392

تپل مپل هشت ماهگی ات مبارک

                                              آقا پسری ما هشت ماهگی را تمام و افتخار دادن و وارد ماه نهم شدن . عزیز من دیگه واسه خودش آقایی شده و بزرگ شدنش به خوبی احساس میشه اصلا باورم نمیشه این هشت ماه به چه سرعتی گذشت از اون روزی که جوجه کوچولوی من  درونم احساس شد تا به الان که دیگه باید منتظر اومدنش باشیم جزء روزهای تکرار نشدنی زندگی من است. ماه نهم بارداری یعنی شمارش معکوس ثانیه ها...
10 تير 1392

تپل مپل هفت ماهگی ات مبارک

قند عسل امروز قند عسل ما یک ماه بزرگتر از قبل و قدم به هشت ماهگی گذاشته و واسه خودش آقایی شده و کمی شیطون تر از ماههای قبل شده . من و بابا اکبرش واسه اومدنش لحظه شماری میکنیم و همه روزهای باقی مانده را با شوق و اشتیاقی غیر قابل وصف به سر می بریم تا لحظه دیدار برسه و عزیزم به دنیا بیاد. 1392/2/24 ...
10 تير 1392
1